شب یلدا و منو بابایی
سلام عزیز مامان وبابا امشب طولانی ترین شب ساله یعنی شب یلدا معمولا ما و بابا بزرگات هرسال میریم خونه یکی امسال نوبت بابابزرگت بود یعنی بابای من ولی از طرفی اون بابابزرگ یعنی بابای بابایی رفت کربلا و نشد پیش هم باشیم اقاجونشونم رفتن خونه خالم و مامان بزرگو عمه هاتم که همشون سرما خوردن خودمم الان 5 روزه مریضم گلم واسه همین دیگه بالا نرفتیم خونشون ترسیدم بدتر بشم مامانی کجایی ببینی 5 تا سوزن زدم تموم بدنم درد ممیکنه حالم خیلی بد بود اما با مراقبت های بابایی و به لطف دکتر الان بهترم نمیدونم این ماه تو دلم اومدی یا نه فعلا 2 روز دیگه کار داره تا بفهمم ازت میخوام ککه اومده باشی اخه چندروز دیگه تولد باباییه میخوام خبر تورو به...
نویسنده :
یه منتظر
23:51